گاهی اوقات سایه مرگ از خود مرگ هم ترسناکتره و تمام تلاش یک انسان بعد از کلی فراز و نشیب برای اینه که بتونه خودش رو به اونور مرز برسونه…
ساعت حوالی سه و بیست دقیقه بعد از ظهره و بوی نم بارون سرتاسر کوهستان رو فرا گرفته و باید تا قبل از ساعت یازده شب به قله کوه رسید…
در میان یک خانواده یازده نفره، پسری در حال رنگرزی نخهاست که قراره بعدها به قالیهای زیبایی تبدیل بشه و حتی از کاشان به تهران برده بشه و در اونجا در تجارتخانه مشغول به کار بشه. در این پادکست قراره زندگی آقای اکبر لاجوردیان را روایت کنیم. کارآفرینی که در میان ما نیست، اما هنوز کارخانهها و محصولات او پابرجاست…